جدول جو
جدول جو

معنی باد دیو - جستجوی لغت در جدول جو

باد دیو
(دِ دیوْ)
دم دیو. افسون شیطان: اینهمه باد دیو بر جان تست. (تاریخ بیهقی ص 372). رجوع به باد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد گلو
تصویر باد گلو
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، آجل، رغ، روغ، وارغ، وروغ، رچک، رجغک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دبور
تصویر باد دبور
باد جنوب، بادی که از سمت جنوب یا جنوب غربی بوزد، باد فرودین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان قراتورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 20هزارگزی خاور دیواندره، کنار رود خانه قزل اوزن قرار دارد، کوهستانی و سردسیر است، سکنۀ آن 160 تن است که کردزبانند، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
دهی از دهستان حسین آباد بخش دیواندره شهرستان سنندج. سکنۀ آن 210 تن. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول عمده آنجا غلات و حبوب و لبنیات و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان تیلکو بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، 47000گزی شمال باختری دیواندره، 6000گزی شمال شوسۀ سقز. کوهستانی سردسیر، سکنه 120 تن، آب آن از چشمه و رودخانه، محصول غلات، حبوبات، توتون، لبنیات، شغل زراعت، پشم ریسی، جاجیم بافی، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَتْ تا کَ)
دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیوان درۀ شهرستان سنندج که در 30 هزارگزی شمال باختری دیواندره و دوهزارگزی جنوب راه شوسۀ دیواندره به سقز قرار دارد. جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 180 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان خورخوره بخش دیوان درۀ شهرستان سنندج در 49هزارگزی باختر دیوان دره و کنار راه مالرو دیواندره به خورخوره واقع است. زمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است و 221 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولات آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنها جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان قراتورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. سکنه 120 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان سارال بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 54هزارگزی جنوب باختری دیواندره و 21هزارگزی جنوب باختری گاوآهن تو. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 50 تن سکنه. از چشمه مشروب می شود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. سکنۀ آن 115 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان اوباتوی بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج است که در 46هزارگزی شمال دیواندره و 3هزارگزی شمال کانی شیرین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد، سنی، کردی. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آن غلات، حبوبات و توتون. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان ساردل بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. سکنۀ آن 350 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، 40000گزی جنوب خاوری دیواندره و 3000گزی خاور راه شوسۀ سنندج به دیواندره. کوهستانی، سردسیر، سکنه 108 تن. آب از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان اوباتوی بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 58هزارگزی شمال غربی دیواندره و 6هزارگزی شمال کرفتو. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. دارای 120 تن سکنه. محصولاتش غلات، حبوبات و لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رُ دُ)
چوبی که در زیر درخت شاخ میوه دار گذارند تا از گرانی بار نشکند. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
فلیکس، نویسندۀ درام و سیاستمدار فرانسوی، مولد ویرزن (1810- 1889 میلادی)
لغت نامه دهخدا
یکی از دو متکلم کتاب بهارث در بغود گیتا که جزئی از مهابهارت میباشد. ماهوره شهری است که باسدیو در آنجا متولد شده است. (قانون مسعودی). در کتاب گیتا که جزئی از کتاب بهارث میباشد، آنچه میان باسدیو و ’ارجن’ رفته ذکر شده است. (تحقیق ماللهند، ص 14). همچنین رجوع به فهرست تحقیق ماللهند شود
لغت نامه دهخدا
(رِ وْ)
کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت. کار دیو است و وارونه
لغت نامه دهخدا
نام یکی از سرداران کفار هند که بمخالفت با شیرشاه (متوفی 952 هجری قمری) قیام کرد و بهمدستی سلهدی گروه بیشماری از مسلمانان از جمله احمدخان سور و سپاهیانش را کشتند و سرانجام در نبردی که با سپاه شیرشاه بفرماندهی رومی خان کرد کشته شد، رجوع به تاریخ شاهی ص 221 و 224 و 229 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بادی که از مشرق وزد. (ناظم الاطباء: باد). باد مشرقی را گویند و بعربی قبول خوانند
لغت نامه دهخدا
(دِ دَ)
بادی باشد که از مابین مغرب و جنوب وزد. (برهان) (آنندراج). بادفرودین. (صحاح الفرس). بمعنی باد جنوب است و باد برین بمعنی باد شمال است چه قطب شمال بلند است و جنوب فرود و باد جنوب و دبور مضر است و باد صبا و شمال نافع. (آنندراج: باد فرودین). باد پس پشت. خلاف صبا. (منتهی الارب). بادی که از جنوب غربی وزد. (ناظم الاطباء: باد) : ادبار، در باد دبور درآمدن. دبر، باد دبور گردیدن هوا. (منتهی الارب). رجوع به باد، باد پس پشت، باد مغربی، باد پس دست، باد غربی، باد فرودین شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کنایه از نخوت و تکبر و عظمت باشد مر زنان را چنانکه باد بروت مردان را. (برهان). کنایه از نخوت و تکبر زنان صاحب حسن است چنانکه باد بروت منسوبست به مردان. (آنندراج) (انجمن آرا). نخوت و تکبر و عظمت. (ناظم الاطباء: باد). کنایه از نخوت و غرور مخصوص زنانست. (آنندراج: باد بروت، باد سبلت). رجوع به باد در زیر دامن داشتن و باد و مجموعۀ مترادفات ص 256 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ارزوئیۀ بخش بافت شهرستان سیرجان که در 88 هزارگزی جنوب بافت بر سر راه مالرو خبر به ده سرد واقع است و8 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو)
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 58هزارگزی باختر دیواندره با 405 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد گلو
تصویر باد گلو
آرغ، بادی که بصدا از گلو در آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دبور
تصویر باد دبور
باد فروردین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
مسرف اسراف کننده متلف باد بدست
فرهنگ لغت هوشیار
بارش، باران مورب ناشی از وزش باد
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ی آب معدنی با خاصیت درمانی
فرهنگ گویش مازندرانی
غذای نفخ آور، غذای نامناسب برای بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی
مبتلا به بیماری رماتیسم یا بیماری نفریت، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی